رویــش در مــــــــرداب

غریبی نکنید! بفرمایید تو. یه چایی بیسکوییت مهمون من...

رویــش در مــــــــرداب

غریبی نکنید! بفرمایید تو. یه چایی بیسکوییت مهمون من...

توهم

فاطمه راست می گفت

وبلاگ نویسی برا خالی کردن عقده های درون خیلی خوبه


ولی مشکل اینجاست که آدم نمیدونه چطوری بنویسه که همه عقده هاش یا لابد عقده های مورد نظر در حال حاضرش خالی شه!!! مهارت می خواد خودش!!


دلم گرفته. خسته س. نگرانه. بغض داره. انگار منتظره. راضیه ولی ناراضیم هست! امیدواره در عین نگرانیاش.


دلم خیلی وقته که نخندیده از ته دل. خیلی وقته که قدمهام محکم نیست. همشون با سلام وصلوات برداشته میشه. که نکنه فلان شه و بهمان؟ نکنه اشتباه کنم؟

حالا خوبه کار مهمیم تو زندگیم نمی کنما! اگه نه یه هفته ای دق میکردم!!!


جدای از همه اینها محرمه!

بعد من بازم خونه بودم!

چه فایده حضور تو مراسمایی که به جز دلخوری چیزی نیست؟

گریه

روضه

عزاداری

نمیفهممشون!

سوال... اوضاع الآن

عاشواریی که با خیلی اتفاقات دیگه تو ذهنم گره خورده

برای کدوم باید عزاداری کرد؟

نمیدونم

تمام عزاداری ها برام بوی تصنع میده

حالی نیست

انگار همه میرند که رفته باشند

چرا؟

من نمیرم که نرفته باشم!

چرا؟!

از من ب‍‍پرسی هیچکدوم نمیفهمیم چرا!!! والا به خدا!