رویــش در مــــــــرداب

غریبی نکنید! بفرمایید تو. یه چایی بیسکوییت مهمون من...

رویــش در مــــــــرداب

غریبی نکنید! بفرمایید تو. یه چایی بیسکوییت مهمون من...

چرا همه انقدر بزرگند؟

 

کلاسورم را با دو تا دستم گرفتم و به سینه م چسبوندم. شونه به شونه هم کلاسی ها داشتیم می رفتیم جشن جدیدالورودا. خندیدم و گفتم : بهمون جایزه م می دند؟  

به غیر از یک نفر، بقیه مثل "ماست" نگام کردند. بعد از دو دقیقه تازه یک لبخند ملایم زدند اونم اجباری. عین " یخ" وارفتم.  

 

استاد شوخ طبعمون لیستش رو برداشت، همینطور که حضور و غیاب  می کرد گفت: آیا آنان که آمده اند با آنان که نیامده اند برابرند؟ سرمو تکون دادم و گفتم: هرگز این چنین نیست. به غیر از استاد و یکی از بچه ها بقیه ...!!! 

  

امروز همینکه سوار سرویس شدم یکی از همکلاسیای دوران دبیرستانم رو دیدم. خیلی شوخ و شیطون بود. کلی خاطره باهم داشتیم. میدونستم ترم سه ارشده. تا دیدمش از دور، دست تکون دادم و با روی باز! رفتم طرفش و گفتم به به خانوم پرستار، خوبی؟ خیلی رسمی جواب داد. گفتم شاید چون جمله اوله اینجوریه. همینطوری مکالمه رو دوستانه ادامه دادم. باز هم لحنش جدی بود. مثلا در جوابم  با لحن کاملا رسمی و جدی می گفت: بله، ممنونم، و ... . هر چی سعی کردم یه ذره به حال و هوای اون روزا بکشونمش نشد که نشد.  

 

یکی از دوستای دوران راهنماییم رو چند وقت یه بار اتفاقی تو خیابون می بینم. تنها موردی که براش تن به صحبت می ده بحث ازدواجه!  

  

اصلا انگار خیلی از هم سن و سالام زیادی بزرگ شدند.شدیدا حس میکنم تو این جمعا خیلی بچه م. چرا همه انقدر بزرگند؟ چرا دیگه کسی برا نوشمک و آبنبات چوبی و اسمارتیس و بیسکوییت موزی احساس نشون نمیده؟ چرا تا یه تکه بچه گونه میندازی باید کلی منتظر بمونی تا خیلیا منظورتو بفهمن؟چرا خیلیا انقدر برا چیزای بیخودی کلاس میذارن؟ حالا خوبه باز دور و برم دوستایی که هنوز خیلی بزرگ نشدن هستن اگه نه دق می کردم.