رویــش در مــــــــرداب

غریبی نکنید! بفرمایید تو. یه چایی بیسکوییت مهمون من...

رویــش در مــــــــرداب

غریبی نکنید! بفرمایید تو. یه چایی بیسکوییت مهمون من...

دلی که شکست رو هیچ‌جوری نمیشه بند زد. مگر خدا بخواد که کلا قابل نمی‌دونه.

و تو حتی امکان همون چند جمله نوشتن و درددل رو از من گرفتی! چقدر نامردی تو، چقدر نامرد!

#غریبه 

سال ۱۴۰۲ «هم» تلخ و سخت گذشت. در تکه‌پارگی و بی‌پناهی. تمام تلاش‌هام برای ساختن امید و نور هم نه تنها بی‌ثمر موند که به تلخی و تاریکی محض رسید. بسیار دوست‌تر میدارم که ۴۰۳‌ای که مبهم‌تر از همیشه است رو تجربه نکنم. اونها که جرأت زدن دکمه پایان رو دارند، بسیار رشک‌برانگیزند.

من نمیدونم امروز رپز چندمه. شاید بیستم. ولی تو میدونی.

این چاقوی خوشگل روبرومه ولی بیا تو تمومش کن. همین یکبار به دل شکسته من رحم کن...

امروز عشتم مارس، روز جهانی زنه. هیچ حس خاصی ندارم. می‌فهمم تلاش‌ها و‌مبارزات زنانه رو و تحسینشون میکنم اما نمیتونم انکار کنم که نسبتی با خودم نمی‌بینم. من زن نبودم. هیچ‌وقت انگار زنانه زندگی نکردم. هیچ‌مدل هویتی رو از جنسیتم درک نکردم. هر انچه از احساس نیاز و تلاش و تحسین در این روز می‌بینم، صرفا به‌عنوان یک تماشاچی است نه بیشتر. خودم در این قصه نیستم. مثل خیلی قصه‌های دیگه که هیچ سهمی ازشون نداشتم. یک «همیشه محروم»، یک «همیشه فراموش‌شده» که خودم هم نمی‌فهمم چقدر در این محرومیت و فراموش.شدگی مقصرم.

فقط دلم مس‌خواد تموم شه. امروز روز چندمه؟ هفدهم؟ هجدهم؟ خودت بشمار خدای من و عجله کن! این یک بار رو اجابت کن

دارم از خستگی می‌میرم. بدون اینکه کار خاصی کرده باشم.

سلام زندگی!

پیوست به پست قبل:

هی! ولی  اگر آگاهانه است و‌می‌فهمی، یعنی تو خیلی خودخواهی! می‌فهمی که رنجم میدی! می‌فهمی که نمی‌گذاری فراموشت کنم! می‌فهمی که دوست می‌داشتم این پیام‌ها طور دیگری می‌بود...

دلم خیلی گرفته. دلم می‌خواست اون طرف بنویسم. نه اینکه خیلی هم فرقی داشته باشه، لابد از سر عادت. ولی حضور تو مانع می‌شه #غریبه. دوست ندارم برام دل بسوزونی! آگاهانه است یا نه؟ همزمانیش تصادفیه یا می‌فهمی؟ مسخره است حتی تو این گوشه متروکه با صفرتا خواننده هم نمی‌تونم شفاف بنویسم.

دلم خیلی گرفته...

نمی‌دونم امروز روز شونزدهمه یا پونزدهم؟ شایدم هفدهم. خدای من خودت بشمار! خواهش می‌کنم این یکی رو اجابت کن! طوری که بقیه اذیت نشند...

به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن...

و  چه معصومانه امیدوار بودم...


و کاش لابد ادعای بخشندگی بی حد و حصرت گوش فلک رو پر نکرده بود... 

دلم میخواد یه جایی گم و گور شم. غیب شم اصلا نباشم

فقیرترین

اگر میشد رتبه‌بندی آدم‌ها رو دید، قطعا من فقیرترینش بودم. «هیچی‌ندار» توصیف دقیقی از منه.